دلنوشته های دخترکی تنها

شده بهترین روز زندگی تون بدترین بشه؟
شده روز با صدای بلند بخندین و شب تو تاریکیاتون کفارشو با گریه بدین؟
شده بدترین ضربه هارو از اونی بخوردید که فکرشم نمیکردین؟
شده با خودتون بگین چی فک میکردم و چی شد؟
شده به قلبتون بگین این بابقیه فرق داره و بعد شرمندش بشید؟
شده ببینید یه آدم بیخود و بی جهت داره قلبتونو میشکنه؟
به گرد بودن زمین چی اعتقاد دارین؟
به تاوان دلشکستن چطور؟
اگه میدونید چطوری انقدر راحت دل میشکنید.
چطور تنگ میکنید نفس کسایی رو که از اعماق قلبشون دوستون دارن.
همه مون این چیزارو حس کردیم دیگه
این که اون ادمی که اخر ادعا بود تو دوست داشتنمون یهو سرد شد و سر کوچیک ترین مسائل گیر داد و قهر کرد و بحث کرد و ....
که تش بفهمیم مارو نمیخواد چه بسا که شاید تایم بازی ما تموم شده و قرار تعویض شیم.
میگیری چی میگم نه ؟!
من میگم اگه یکی رو تا دیروز دوسش داشتی و امروز حس کردی به هر دلیلی ازش خسته شدی برو بهش بگو
میشکنه ، خورد میشه ، دلیل میخواد اصن
ولی بازم حالش خیلی بهتر از فردی هست که، کسی که داره ادعای دوست داشتنشو میکنه بهش خیانت کنه‌.
به خود خدا قسم که از این بدتر براش وجود نداره
جنسیتم نداره هاا چه دختر چه پسر هرکدوم خیانت ببینن میشکنن
حالا تو هی سرد برخوردکن ، هی بحث الکی بکن ، هی تهدیدش کن به تموم کردن رابطه ، همش تقصیرارو بنداز گردن اون
اخرش چی میشه بنظرت؟
تو فک میکنی میتونی بااین برخوردا اونو موجاب کنی که اونجوری که تو میخوای باشه اما در اصل داری قلب اون ادمو از خودت دور میکنی.
اینجاست که میشه داستان غزل معروف استاد شهریار:
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران

+ تــاریـخ جمعه شانزدهم مهر ۱۴۰۰ ساعـت 22:48 به قـلـم محیا |