دلنوشته های دخترکی تنها


به دخترک داخل آیینه نگاه می کنم.
او که حتی  سایه اش هم درهنگام تنهایی پشتش را خالی کرد.
وباز زیر لب زمزمه میکنم ای کاش اردیبهشت 30روزه بود.
20سالگی یعنی دو دهه زندگی که هیچ ارزشی ندارد.
.
.
.
این و ادامه اش قرار بود متن تولد امسالم باشه اما یهو نظرم عوض شد و گفتم امسال رو بدون هیچ آرایه وسبکی حرف دلمو بزنم.
من هیچ وقت روز تولدمو دوست نداشتم البته خیلی ها اینجوری اند اما خب امسال مسئله دوست نداشتن نیست ترس از فراموش شدنه.
تمام نگرانی من از این بابته که یادآدم ها نباشم .
من از این که بخوام هر سال خودمو به آدما یادآوی کنم وحشت دارم.
من تو بیست سالگی دارم بهتون میگم که انقدر آدما تنهام گذاشتن،انقدر آدما رهام کردن که من جز پدر مادرم هیچ کس دیگه ایی رو ندارم که تولدم یادش باشه ،که نگرانم بشه،که دلش واسم تنگ بشه.
من هرسال خودمو یه جوری به آدما یادآوری میکنم .
عکس پروفایل ،پست اینستا،استوری و ...
اما امسال هیچ کدوم از اینا تو برنامه ام نبود .
شاید گذاشتن همین متنم اینجا درست نبود اما همنطور که از اسم وبلاگم پیداست من اینجا دلنوشته هامو مینویسم واز اونجایی که کسی ام اینجا منو نمیشناسه تصمیم به گذاشتن این پست گرفتم.
یه جا خوندم که نوشته بود "ها" علامته جمع اما وقتی که"تن" باهاش جمع میشه فقط خودت میمونی و خودت.
این حال و روز این روزای منه
نمیدونم کجا و کی کار اشتباهی انجام دادم
حتی نمیدونم چه عمل اشتباهی ازم سرزده
اما دلیل تنها شدنم اونم از الان هیچی جز خودم نمیتونه باشه.
شاید وقتی دارید اینو میخونید با خودتون بگید بازم ادامه بده و خودتو یادآوری کن.
اما اینو بدونین هرچیزی تا یه وقتی قشنگه
گدایی محبت از آدما هیچی جز کوچیک کردن خود آدم نداره.
اگر چه که آدمی که یادگرفته باشه فراموشت کنه هرچقدم خودتو یادش بندازی فایده ایی نداره.
من تو کل این سالای خوب و بد زندگیم یادگرفتم خودم جای خالی که تو زنگیم دارمو پر کنم.
واسه خودم خواهر باشم ، برادر باشم ،رفیق باشم ، خودمو دوس داشته باشم.
اما الان که دارم میگم هیشکی نیست ، نمیشه.
من شاید بتونم جای خالی دو سه نفرو تو زندگیم پر کنم اما هیچ وقت نمیتونم جای همه باشم.
دوست داشتم امسالمو با امیدواری شروع کنم جوری که وقتی دارم متن 21 سالگیمو مینویسم توش پر باشه از حال خوب .
الان هیچ امیدی ندارم اما خب خدارو چه دیدید شاید توانایی من برناتوانیم غلبه کرد و تونستم حال دلمو خوب کنم.
اما میخوام از خودم یه دختر قوی بسازم جوری که دیگه هیچی نتونه حالمو بد کنه.
همه اینا رو نوشتم و گفتم که  بهتون بگم اگه الان یکی رو دارید که کنارتونه و حال دلتون به حال دلش بسته است شما یکی از خوشبخت ترینایید.
مواظب آدمایی که تو زندگیتون هستن باشید .
هیچ وقت نرنجونیدشون چون یه جایی به خودتون می یاید و میفهید از خوبی اوناست که حال دلتون خوبه.
به قول شازده کوچولو:ما نسبت به گلی که اهلیش کردیم مسئولیم.
.
.
.
وهر سال به امید سالی بهتر قلم در دست میگیرم اما «این قصه ناقص سر تکمیل ندارد»
پ.ن:کامنت این پست بسته است چون قصدم یادآوری نبود. :)

+ تــاریـخ چهارشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعـت 0:3 به قـلـم محیا


 یک روز که سخت مشغول فکر کردن به دنیا و آدم هایش بودم یاد یک جمله از اخوان ثالث افتادم که می گفت:《برو آنجا که تورا منتظرند.》
و من غرق در این خیال بودم که هر آنچه انتظار کشیدن سخت است ،منتظر داشتن شیرین است و این افکار به تنهایی کافی بود تا پی ببرم که هیچکس در هیچ کجای دنیا چشم انتظار من نیست.

کاش اخوان برای آنهایی که منتظری ندارند هم چیزی میگفت.
در دنیایی که رفیق کم است و دوست بسیار، رفاقت ها مدت دارند و تنها دوست را زمانی می شناسند که گرهشان به دستش باز شود؛ منتظر داشتن توفیق می خواهد.
شاید هم نه باید منتظر کسی باشی و نه کسی منتظرت باشد خودت به تنهایی پی غول افکار ‏بی سرو ته بروی و نابود کنی.
اما این را هرگز فراموش نکن تو زالی نداری که یادآور شود کدام قسمت افکارت رویین تن نیست تا از همان جا وارد شوی پس خودت به دنبالش برو.
شاید اگر زالی وجود نداشت هیچگاه پدر دستش به خون پسرش آلوده نمی شد.
انگار تاریخ هم اذعان دارد که حتی اگر رستم باشی اعتماد به دیگران تورا به انزوا می کشد.
چشمانمان را رو به حقایق میبندیم و کک مان هم نمیگزد که داریم تیغه به ریشه خودمان میزنیم بافکر کردن به آدم هایی که ارزشش راهم ندارند.
فکرسیال هم نعمت است هی میچرخد هی میگردد و نمیگذارد درگیر افکار بیخود شوی تا به سمت و سوی نابودی بروی.
افکار درهم گره خورده اند و دیگرمجالی برای فراموشی نیست.
اما آدمهایی که در پستی بلندی زندگی دستت را نگرفتند و تنهایت گذاشتند همان بهتر که درکوچه پس کوچه های افکارت راهشان ندهی‌.
اصلا قانونی تنظیم کن تاآدم هایی که حال دلت را بد میکنند ورودشان به قلبت ممنوع شود وخروجشان واجب.
مگر آدمی چند دل دارد که آن را هم در طبق اخلاص در اختیار دیگران بگذارد تا بشکنند.
هرکه هوای دلت را ابری کرد از گردونه مهر و علاقه ات حذف کن اینگونه هرکس جایگاه اصلی خودش را میفهمد ودلت هم بهای گزاف فراموش کردن را به تنهایی دوش نمی کشد.
به قول عزیزی:《این که در ظاهر محکم باشی و از درون بشکنی سخت است اما گاهی بهترین کار همین است.》

+ تــاریـخ سه شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعـت 3:54 به قـلـم محیا |


به جایی از زندگی میرسی که میفهمی وفادار تر از نوشتن هیچ جای دنیا پیدا نمی کنی.
مرام و معرفتش آنقدر بالاست که هر زمان که دلت از ناحقی ها میگیرد هست‌
هرزمان که از بی معرفتی آدم ها گله مندی هست
هرزمان که دلت را میشکنند هست
هیچ وقت هم شکایتی ندارد که چرا در خوشی ها باهمان لبخند و همان ذوق و شوقی که در وجودت هست سراغش نمیروی.
آخر مهربانی اش را انجا نشانت میدهد که باهمه این ها هرزمان که سمتش میروی بادلی آرام باز میگردی‌.
شاید نوشتن همان نوش دارو بعد از مرگ سهراب باشد کسی چه میداند
ما که روزی هزاران بار میمیریم از دست همین حیوان های ناطقی که زمین را تصاحب کردند
اگرچه من به ناطق بودن خیلی هایشان شک دارم.
دلمان را میشکنند و دست آخر دست به دامن قلم و کاغذ میشویم برای آرام گرفتن.
گه گاهی وسط نوشتن از جوهر ندادن خودکارمان میفهمیم که انگار زمان زیادی ست که قطرات احساساتمان روانه شده و دیگر مجالی برای نوشتن و آرام گرفتن نیست.
نمیدانم شاید درجه نامردی انسان ها زیادی بالاست که ما وقتی کسی وظایف انسان بودنش را انجام میدهد به او لقب جوانمردی میدهیم.
تنها چیزی که از این دو دهه زندگی عائدم شده است این است که جوانمردی نه تنها بین انسان ها رد و بدل نمی شود بلکه هر روز کم یاب تر می شود آنقدر که یافتن جوانمرد مانند دست یابی به الماس است همانقدر بعید.
خیلی ها هم از جوانمردانی مانند تختی فقط به خاک مالیدن مارا یاد گرفتند.
اما باز هم به قول شاعر《گله از دست کسی نیست مقصر دل دیوانه ماست.》

+ تــاریـخ یکشنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعـت 2:14 به قـلـم محیا |


یهو به خودمون میایم ومیبینیم داریم تو خلاء زندگی می کنیم جایی که توش هیچ خبری از آدم نیست کسی نیست که کنارت باشه کسی نیست که بفهمتت کسی نیست که بدونه احساس یعنی چی
گاهی وقتا توی زندگیمون یک نفرو لازم داریم که وقتی همه امیدمون ناامید میشه بگه هر ناامیدی امیدی داره هر نرسیدنی یه رسیدنی داره هر حسرتی پشتش هزارتا دلخوشیه
بیاد بگه همون جوری که شب هست روزم هست بگه نترس دنیا هنوز ادامه داره همون قدر گریه داره خنده هم داره به همون اندازه که دل دل کردن داره دل قرصی هم داره
همه ما به یه همچین آدمی احتیاج داریم جای خالیش تو زندگی خیلیامون حس میشه که بیاد و نذار دوباره بیوفتیم یکی که ارزش خنده هامون و بدونه یکی که تو ناراحتی هامون مارو بهتر از خودمون بلد باشه
یکی که با' درست میشه' گفتنش آروم بشیم
ما هممون احتیاج داریم به یکی که دستشو بزاره رو شونه مونو بگه نترس من کنارتم
وچقدر اون آدم میتونه به خدا نزدیک باشه وچقدر میتونه خدا باشه

+ تــاریـخ جمعه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعـت 0:46 به قـلـم محیا