دلنوشته های دخترکی تنها

مدت ها قلم و کاغذمو جمع کرده بودم میگفتم حال بدت باشه واسه خودتو حال خوبتو بین بقیه تقسیم کن.
توفکر نوشتن یه متن بودم باکلی حال خوب و کلی خوشی که تظاهر کنم همه چی خیلی خوبه و همه چی بر وفق مراده.
نوشته امشبم قرار نیس اونقد خوب پیش بره قرار نیس توش حال خوب باشه
میدونی رفیق حقیقتش حالم اصن خوب نیس همش باخودم میگفتم خدا اگه دردو داده درمونشم میده ولی تا بخودم میام میبینم همه چی درده اصن انگار درمون من همون نوش دارو بعد مرگ سهرابه
داشتم میگفتم حالم خیلی بده رفیق مث یه درخت بارون خوردم کافیه یه دست بهم بخوره تا بزنم زیرگریه
شده شبا تو این ترکیب سکوت و تاریکی که ادمو گم میکنه توهر خیالی به گذشته ات فک کنی و ببینی چه اشتباهایی داشتی بعدش از خودت متنفرشی و لعنت کنی خودتو؟
باورکن که بیشتر از هرکسی تو این جنگ درونی جنگیدم و بارها و بارها خودمو باختم ولی میدونی نتیجه اش چیشد به خودم اومدم و گفتم مگه زندگی چندمته که انتظار داری اشتباه نکنی؟!
هی به خودم تلقین میکنم چیزی نیس درست میشه ، چیزی نیس بهش فک نکن ، چیزی نیس خوب میشی ؛ میگم چیزی نیس اونم زمانی که درونم لبریز از همه چیه
لبریز از بغض هایی که هر ان ممکنه مث یه بمب ساعتی بترکن ، لبریز از احساساتی که هیشکی نفهمیدشون انگار تو این ۷۰ملیون ادم یکی واسه فهمیدن من خلق نشده بود.
نکه فک کنی از اول اینطور بودا نه اولش همه خوبن همه مهربونن همه میفهمنت ولی هرچی معاشرتت باهاشو بیشتر میشه انگار غریبه میشن باهات نکه عوض بشنا نه فقط دارن به مرور خودشونو مشخص میکنن.
من میگم قشنگ ترین توصیف ادمیزادو سهراب داشت که میگفت‌:ادمیزاد، این حجم غمناک! خدایی همه مون یه کوله غم رو دوشمون داریم که انگار اصلا قرار نیس زمینش بزاریم فقط هر دوره از زندگیمون که میگذره وزن کوله مون سنگین تر میشه و کمرمون خم تر .
غمایی که حتی موقع خواب قبل از این که چشامونو ببندیم یه شب بخیرم بهشون میگیم که حداقل بخواطر معرفت و موندگاریشون ازشون تشکرکنیم《شب بخیر ای غم هایی که مارا بزرگ میکنید》
حرف از معرفت غم شد یاد یه بیت شعر افتادم که میگفت:
همیشه هر که دم از عاشقی زده تنهاست
نماز آنکه مکبر شود جماعت نیست...

+ تــاریـخ چهارشنبه سی ام تیر ۱۴۰۰ ساعـت 0:20 به قـلـم محیا |