|
دلنوشته های دخترکی تنها
|

دیدی بعضی وقتا اینقدر حرف تو دلته، انقدر دلت پره از حرفای نگفته که نمیدونی چجوری بیانشون کنی یا حتی رو کاغذ شرحشون بدی.
خفگی که خب همیشه از غرق شدن تو آب و گاز گرفتگی نیست که،خفگی میتونه از حرفای انباشته شده توی گلوت باشه که نه میتونی به زبون بیاری شون و نه حتی میتونی تو دلت نگهداری.
همه حرفا رو توی ذهنت ردیف می کنی و بایه نگاه گذرا بهشون میفهمی که انگار حالا حالاها باید منتظرروزهای خوب باشی.ولی خب انقدر منتظر روزای خوب بودیم که شب شد و سیاهیش کل زندگیمونو گرفته.
تاحالا به این فکر کردی که چی میشه که این حرفا میمونه تو دلمون؟
دلیلش اینه که گوش شنوا واسه شنیدن دردودل هامون نداشتیم و انگار محکوم بودیم به سپری کردن تنهایی.ماها جامون تو زندگی هیشکی خالی نبوده و نیست.
تنهایی که گاها ما باعثش بودیم و یام دیگران نخواستن تو زندگی شون باشیم.مثلا خودمون یه سری از آدما رو از زندگی مون حذف می کنیم چون یکبار بر خلاف میلشون رفتار کردیم و خیلی خوب تونستیم بشناسیمشون.
آدمایی که دلمونو شکستن و این باعث شد خیلی راحت تر ازشون دل بکنیم.
این آدما بعضا دوباره برمیگردن و فکر میکنند بایک عذرخواهی همه چی تموم میشه اما انگار یادشون رفته که دلی که میشکنه نوک مداد نیست که بتراشیش و باز برگرده سرجای اولش.یادشون رفته که ما آدمی رو دوست داشتیم که قرار بوده بمونه نکه بره و باز برگرده.همه میدونن آدمی که یکبار بره راه رفتن و یادگرفته و برگشتنش لطفی نداره.
اما وقتایی که دیگران مارو کنار میزارن تنهایش بیشتر از بقیه حس میشه.آدمایی که فاصله مون باهاشون مثل فاصله فروردین با اسفنده همونقدر دور،همونقدر نزدیک.
حالا که حرف فروردین شد و ترک کردن یه حرفی ام بزنم با اونی که سال هاست ندارمش:
"عزیزدل فروردین ماهی من
۳ساله از آخرین باری که دیدمت و بغلم گرفتمت میگذره و من هر لحظه ام دلتنگ تراز لحظه قبلم سپری میشه.
حسادت همه وجودمو پر میکنه وقتی میبینم همه روز تولدت کنارتن و من حتی اجازه فرستادن یک تبریک روهم ندارم.
تمام عاشقانه های دنیا تقدیم تویی که هر وقت فکرت به سرزمین ذهنم پا میزاره اشک چشمام زیر قدماش جاری میشه که دوباره خیالت مهمون وجودم بشه.واسه منی که سال هاست ندارمت همین حد از بودنت هم کافیه.
دختر بهاری 《یاد ایامی که هر دم یاد ما بودی بخیر》
تولدت مبارک"