دلنوشته های دخترکی تنها

 

عشق چیست؟
عشق همچون شاه توتی ست که در دستانت خودکشی میکند.
همچون پروانه ایی ست که با یک تلنگر میمیرد.
وشاید گلی ست که آب همان مایه حیاتش به او تازیانه میزند.
این ها را طبیعت روزها نشانمان داد که معنی عشق را بفهمیم .
اما خودمان چه از عشق دستگیرمان شد؟
جز معذرت خواهی هایی که هیچگاه مقصر نبودیم!
جز خوبی هایی که چشمشان ندید و بدی هایی که از یادشان نرفت!
جز شنیدن حرفهایی که برای شنیدنش دلی فولادین نیاز بود نه گوش!
جز این که ما عاشق بودیم و انها تنفرشان نسبت به ما روز افزون بود!
جز دلی که با حرف شکست! بماند که دردش همانند انگشتی ست که با کاغذ بریده باشد.
جز《توچرا باز نگشتی دیگر》هایی که زیر لب زمزمه کردیم.
یک نفر که خودش شرط را باخته بود میگفت هیچ وقت روی ماندن کسی شرط نبند.
راستم میگفت این شرط بندی بهایش مال و ابرو و مقام نیست بهایش دل‌ست شرط را ببازی دلت را باختی.
بیخودی نیست که اسلام شرط بندی را حرام اعلام کرد او میدانست مال و مقام و ابرو دوباره برمیگردد اما دل.... بگذریم.
حالا هم دیگر بماند..‌.
بماند که میشد بمانند و نماندند.
بماند که نمیتوان کسی را اجبار به ماندن کرد.
بماند که کسانی را بیهوده دوست داشتیم.
بماند که هیچ وقت آن طور که میخواستیم زندگی نکردیم.
اما این را بدان تنها کسی که همیشه پشتت است همان است که در ایینه میبینی پس هیچگاه

خودت را بابت نماندن ها و رفتن ها سرزنش نکن انسان ها به دنبال لیاقتشان میروند وهر کس لیاقتش را خودش تعیین میکند.

+ تــاریـخ چهارشنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۹ ساعـت 1:56 به قـلـم محیا |