دلنوشته های دخترکی تنها

سیمین دانشور در یکی ازمطالبش میگوید:دوباره سیب بچین حوا بگذاراز اینجا هم بیرونمان کنند.
چقدر این حرف ملتمسانه است
گاهی دلت میخواد زمین و زمان را ول کنی و کوله بار کوچت را ببندی و بروی.
حتی اگر خدا خواست بازخواستت کند به او متذکر شوی که《علاقه ایی برای به دنیا آمدن نداشتم.》
تنهایی درد عجیبی ست چیزی نیست که من بنویسم ،شما بخوانیدو درکش کنید تنهایی را باید کشید تا فهمید
آدم های تنها دنیای جالبی دارند 
هیچکدامشان یک نفر نیستند 
آنها به واسطه حرف زدن های گاها بلند بلند تبدیل به دونفر میشوند
این سخن نامجو را از زبان خیلی هایشان شنیده اید:جهان مرا مه گرفته سراسر.
وواقعا هم همین است غلضت مه آنقدر ها بالاست که انسان دیگر هیچ کسی را نمیبیند و در مرداب تنهایی خودش بلعیده می شود.
تنهایی فقط نبودن افراد نیست میتوانی میان هزاران نفر هم تنها باشی 
اما یقینا یکی از علل تنهایی اعتماد بی جا به انسان هایی ست که حتی ذره ایی معرفت در وجودشان نیست
انسان هایی که تنها آمده اند تیشه به جانت بزنند و بروند 
اینجاست که الهی قمشه ای میگوید:
برای اینکه آدمی را بشناسید قبل از مصرف خوب تکان دهید.

+ تــاریـخ یکشنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۹ ساعـت 1:42 به قـلـم محیا |