دلنوشته های دخترکی تنها

 

اسمان باتمام ستارگان و ماه و خورشیدش بماند برای بقیه من تورا دارم و بی نیاز از وجود هر چیزم 《چو شب به راه تو ماندم
که ماه من باشی》
گاهی دلم میخواهد اسرافیل شوم و صدای عشقمان را به گوش جهانیان بسپارم .
درصور بدمم و فریاد بزنم عشق در وجودم قیامتی برپاکرده به عظمت تاریخ هستی.
من عشق را زمانی فهمیدم که شازده کوچولو میان تمام گل ها بازهم میگفت هیچ کدام گل سرخ من نمی شود.
《بمان که عشق به حال من و تو غبطه خورد.》

+ تــاریـخ دوشنبه چهارم فروردین ۱۳۹۹ ساعـت 23:59 به قـلـم محیا |