دلنوشته های دخترکی تنها

 

یکجا خواندم که نوشته بود گاهی دین و دنیا و امید و زندگی شخصی یک نفر میشود.
 راستش من  هیچگاه این باور را نداشتم مگر میشود تمام هستی ادمی مربوط به شخصی شود ‌‌.
اما انگار اشنایی با تو نقض تمام افکارم شد تو نه تنها دین و دنیا و امید و زندگی ام شدی ، نه تنها تبدیل به تمام هستی ام شدی بلکه تو شدی همان من وجودی ام که سالیانی برای خدشه دار نشدنش هیچکس را در قلبم راه ندادم.
 توهمان معبودی هستی که تا قیامت مهرش از دلم بیرون نمیرود.
تو برایم مانند بابالنگ دراز جودی ابوتی همانقدر محترم همانقدر دوس داشتنی و همانقدر مهربان
دوست داشتنت تحفه ناچیزیست که از دست عاشقی چون من بر می اید
تمنای لحظاتم شنیدن اواز خوش صدای توست ان هم در روزگاری که هاله ایی سیاه رنگ روزگار سرزمینمان را پوشانده است 
من حتی اگر به سیاهی دچار شوم این را خوب میدانم که درمانم در دستان توست ان هم زمانی که دستانم جذب گرمای دستانت می شود.
ای یگانه ی عشق، روزگارم با دوست داشتنت سپری میشود وشکر خدای یزدان را از برای افریدن چون تویی

+ تــاریـخ پنجشنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۸ ساعـت 3:5 به قـلـم محیا |