|
دلنوشته های دخترکی تنها
|


پیش می آید گه گاهی دلم که میگیرد گوشه ایی در تنهایی ام پاهیم را در آغوش میکشم و مینشینم چشم انتظار حال خوبی که بیاید و ناجی من باشد در این تلاطم ناراحتی ها
بیاید و کنارم بنشیند و بگوید گوش میدهم و من هم مانند دختر بچه ایی گله کنم از هرچیزی و او فقط گوش دهد دقیق و کامل ودر اخر فقط بگوید من هستم نگران هیچ چیز نباش
این که خودت بتوانی حال دلت را خوب کنی خیلی زیباست یکی از زیبایی هایش این است که مدتی که تنها باشی دیگر آدم ها نمیتوانند به تو نزدیک شوند بلکه هر لحظه دور تر و دورتر میشوند
من عقیده دارم ادم هایی که در روز های سختت نباشند همان بهتر که نباشند همان بهتر که دور باشند گاهی انسان ها نمای محو و دورشان زیبا تر است
و برای من هیچ ناجی جز دلنوشته هایم نیست..