دلنوشته های دخترکی تنها
Image result for ‫مادر‬‎

بچه که بودم زمانی که زمین میخوردم مادرم دستم را میگرفت ،لباسم را می تکاند و با لبخندی که همیشه بر لب داشت می گفت"بزرگ بشی یادت میره"

مادر شاید تمام زمین خوردن هایم را از یادبرده ام

اما مهر و محبتت تو همیشه در قلبم ماندگار است

هیچ وقت فراموش نمیکنم زمانی که حالم بد بود انقدر دست پاچه میشدی که از خودم می پرسیدی "به نظرت من باید چه کنم"

یادم نمی رود زمانی که از کوچک ترین چیزها ناراحت بودم ،منچ بازی ما برقرار بود تا کمی بخندیم و من ان را فراموش کنم.

هیچ زمان از خاطرم نمیرود هر روز صبح که به مهد میرفتم در کوچه با هم شعر میخوانیم تا اهالی کوچه را بیدار کنیم.

هیچ وقت فراموش نمیکنم ان شیشه شیرو آن صندلی همیشگی اتوبوس که من دوست داشتم.

مادرم!هر چقدر هم که بزرگتر شوم یادم نمیرود شب هایی را که برایم داستان شاهزاده های افسانه ایی را میگفتی

ازان زمان سال ها میگذرد و من تمام آن ها را هنوز در قلبم نگهداشته ام.

مادر عزیزتر از جانم !ببخشید که هر روز ناخواسته تورا از خودم رنجاندم .

ببخشید که زبان تشکر را فراموش کرده ام.

ببخشید اگر یادم میرود با بزرگ تر شدنم شماهم تغییر میکنید.

بیشتر از تمام عالم دوستت دارم ای عشق حقیقی زندگی من

روزت مبارک

+ تــاریـخ شنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۵ ساعـت 23:40 به قـلـم محیا |


Image result for ‫کودک کار‬‎

نمی شود پایمان را از خانه بیرون بگذاریم و با شما رو در رو نشویم.

شمایی که چه در سرما و چه در گرما پای عهد خود ایستاده اید.

شمایی که سن برایتان معیار بزرگی نیست وحتی به سن مردانگی نرسیده،مرد شده اید.

احساس می کنم من و بقیه انسان ها به شما یک معذرت خواهی بدهکاریم.

بابت بد رفتاری هایمان،بابت بد اخلاقی هایمان،بابت این که هیچ احساس مسئولیتی به شما نداریم.

ببخشید اگر از زمین و زمان ناراحت بودیم وتلافی اش را سر شما در اوردیم.

ببخشید اگر فال زندگی یمان دست شماست و شما بابت زندگی خودمان از ما خواهش میکنید.

ببخشید اگر هر روز شاسی ماشین هایمان بالاتر میرود اما شعورمان پایین تر

ببخشید که دست پس به گل های پر مهرتان میزنیم.

ببخشید که سنگینی داشته هایمان را روی وزنه های شما میگزاریم و بابتش پول که نمیدهیم هیچ گله از خراب بودن انها داریم.

امیدوارم مارا با تمام مهربانی که از شما سراغ داریم ببخشید.

امیدوارم هیچکدامتان را دیگر در ناراحتی و تنگ دستی  نبینم.

امیدوارم دیگر هیچ کودکی لقب کودک کار نگیرد.

امیدوارم هیچ گاه به دیوارهایی از جنس سنگ سرد و بی روح برخورد نکنید.

واگرهم کردید از انها پله هایی برای رسیدن به آرزو هایتان بسازید.

آرزومند آرزو های کوچک و بزرگتان هستم.

+ تــاریـخ یکشنبه یکم اسفند ۱۳۹۵ ساعـت 11:55 به قـلـم محیا |