التهاب رفتنت راچگونه مرهم نهم
زخم خنجرجداییت اشک فرهاد را برگونه ی شیرینم نشاند
عزیز وجودم جان دلم
غرورلیلاییم هرگز جنون مجنونیم راظاهرنکرد
وگرنه مجنون مشق عشق را باید از دیوان من سرمشق کند.
نرگس چشمانت هنوز دراستانه ی درگاهم مهربانی می پاشد
باورم نمی شودکه ندیدنت به ماه می کشد
من در فراق تو چه کنم