دلنوشته های دخترکی تنها
Image result for ‫دلتنگی‬‎

امروز را پاس میدارم.

نه بخاطر میلادم.

بلکه به خاطر اینکه شاید امروز زمانی که نگاهت به تقویم افتاد وقتی تاریخ را دیدی به طور اتفاقی یاد من بیوفتی.

از چند روز قبل منتظر امروز بودم.

آن هم نه به خاطر زمینی شدنم .

بلکه به این خاطرکه شاید تبریکی از سمت تو به دستم رسد.

میبینی!دیگر برایم هیچ  روزی مهم نیست.

آنقدر غرق در نبودن تو ام که حتی یادم میرود باید برای خودم هم زندگی کنم.

خداکند تمام این انتظار ها مانند هر سال دروغ نباشد.

آخر تولدی که تو درآن نباشی لطفی ندارد.

انقدردلخوش به تبریکت هستم که یادم رفته تمام فکر و ذکرت دیگر شخص دیگری شده و من در هیچکدام از افکارت جایی ندارم.

اما یک چیز راخوب میدانم !تولد حقیقی من زمانی ست که توبازگردی و  من بازهم برای زندگی دلیلی داشته باشم.

ای مخاطب خاص تمام افکارم!من امروز ثانیه به ثانیه را با تو سپری می کنم.

آخر از کودکی ام گفته اند دل به دل راه دارد.

ای کاش خدا دلش برایم بسوزد و من را درافکارت ظهور دهد.

میترسم امروز هم مانند سال های دیگر بگذرد ومن چشم انتظار پیام تبریکت بمانم.

+ تــاریـخ یکشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعـت 10:14 به قـلـم محیا |


Related image

روزهااز پس روزها و لحظه ها از پس لحظه ها میگذرد.

ومن هر ثانیه را تنها تر از ثانیه دیگرم سپری میکنم.

این تنهایی تمام زندگی من است.

انقدر خوب و مهربان است که اگر به او خیانت هم کنم هر زمان که دوباره به سمتش بازگردم،پذیرای من است.

او همیشه و در همه حال چه روز هایی که مملو از خوشی ام و چه روزهایی که غرق در ناراحتی هستم.

تنهایم نمیگذارد.

احساس قریبی به تنهایی دارم.انگار که جزئی از وجودم شده است.

حتی اگر شخص دیگری در کنارم باشد هر چه زودتر اورا رها میکنم تا بازهم با تنهایی ام بگذرانم.

انقدر با او خوشم که حتی توان دوری از اورا هم ندارم.

بسیار دوستت دارم ای تنهایی ام.

ممنون بابت بودنت.

+ تــاریـخ شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعـت 19:13 به قـلـم محیا |


Image result for ‫قلب ترک خورده‬‎

امشب دلم هوایش بارانیست انقدر که هیچ ادمی نمیتواند در ان پرسه بزند.

انگار که دلم میخواد همه ادم هایی را که در درونش هستند را بیرون کند.

اخر دلم محکم شده است.گفته اند تو سلاحیت عاشق شدن را نداری.

معشوقه ات یا از شهرت کوچ میکند و میرود ویا هنوز هم در دلش به همان سر زمینی فکر میکند که عاشقش بوده است فقط برای خوشنودی تو از مناظر شهر تعریف میکند.

چقد سادلوح بود قلبم.اخر او تنها سر نشینش بود و برای اسایشش حاضر به انجام هر کاری بود.

چقد دوستش دارد حتی الان که فهمیده است هنوز هم به فکر همان سر زمین قدیمی اش است به رویش نمی یاورد با خودش میگوید اخر ان سرزمین اولین بوده و برایش از زمین تا اسمان با دیگر شهر ها تفاوت دارد.

ای کاش حداقل هیچگاه قلبم این موضوع را نمیفهمید تا هیچگاه دیوار هایش ترک نمیخورد.

+ تــاریـخ جمعه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعـت 0:47 به قـلـم محیا |