دلنوشته های دخترکی تنها

گریه ی  آخر شب هایم

انگار کافی نبوده

این روز ها

اول  صبح ها هم

گریه می کنم

+ تــاریـخ چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۱ ساعـت 18:13 به قـلـم محیا |


می گویند:
خوش به حالت!
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!
نمی دانند بعضی دردها
کمر خم می کنند، نه ابرو…

+ تــاریـخ پنجشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعـت 12:46 به قـلـم محیا |


این روزها دچار سر گیجه‌ام
تلخ تر از تلخ…
زود می رنجم ، انگار گمشده‌ام! حتی گاهی می‌ترسم …
چه اعتراف بدی…
شاید لحظه کوچ به من نزدیک شده، دلم هوای سردی غربت دارد …

 

+ تــاریـخ جمعه سیزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعـت 14:18 به قـلـم محیا |


آهای کافـﮧ چی …

در این روزهاے پر رفت و بی آمد

ندیدی عزیزی را کـﮧ تمام ِ تلاشش در رفتـטּ بود و نماندטּ ؟

این آخرے ها خبر دیدنش را در کافـﮧ اے بـﮧ مـטּ دادند ؛

اگر رفتـﮧ کـﮧ هیچاگر باز هم آمد تو قهوه ای تلخ تر از تمامی تلخ ها بـﮧ حساب مـטּ برایش بریز ,

اگر از تلخی اش گلـﮧ و شکایتی کرد بگو :فلانی گفت :این تلخی در برابر رفتنت هیچ است .

بگو : کـﮧ فلانی در بـﮧ در این کافه بـﮧ آטּ کافه در پی تو بود بی انصاف !آهای کافـﮧ چی حواست با مـטּ است ؟

+ تــاریـخ دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۱ ساعـت 17:59 به قـلـم محیا |


از نبودنت گلایه ای نیست
تو  مقصر نبودی ..
من عاشق نیستم  …

وگرنه هزار و یک راه بود برای پابند کردنت …

+ تــاریـخ دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۱ ساعـت 17:33 به قـلـم محیا |


ببین غمگین،

ببین دلتنگ دیدارم...

ببین

خوابم نمی آید،

بیدارم...

نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:

تورا بیش از همه کس دوست میدارم

+ تــاریـخ دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۱ ساعـت 17:25 به قـلـم محیا |


رفته بودم سر حوض

تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب...

آب در حوض نبود

ماهیان می گفتند:

هیچ تقصیر درختان نیست

ظهر دم کرده تابستان بود

پسر روشن آب، لب پاشویه نشست

و عقاب خورشید، آمد اورا به هوا برد که برد

+ تــاریـخ دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۱ ساعـت 17:24 به قـلـم محیا |